الهه ی الهام
انجمن ادبی
آکالیپتوس شهر ای اکالیپتوس خیابان شهر آسفالت سفت پیش پای توست حال آنکه تو باید در فضای خنک دالان جنگل پر برگ باشی و پرنده ای وحشی بر شاخسار تو نغمه سر دهد اینجا تو در نظر من همچون اسب گاری نحیفی هستی که عقیم گشته، شکسته، و چیزی از کار افتاده گشته شلاق خورده و محکم بسته شده و روزگارش سیاه گشته کسی که سر به زیریش حالت بی روح سردش نشانی است از نا امیدیش ای آکالیپتوس شهر دیدن روی تو اینچنین غمگنانه است و رقتبار که در چمن سیاه آسفالت قرا ر گرفته ای! ای همشهری آنها بر ما چه کرده اند؟
شعر : کاث واکر مترجم : زین العابدین چمانی تاریخ: 84/9/27
شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : حسن سلمانی «ارنست همینگوی» کودکی وی : ارنست همینگوی یکی از نویسندگان بزرگ سده ی بیستم آمریکاست. او در تاریخ 21ژولای1899 در اوک پارک ایلینویز به دنیا آمد. او دومین بچه در بین شش فرزند خانواده بود. خانواده اش سخت گیر و بسیار مذهبی بودند. پدرش به فرزندانش عشق به طبیعت و زندگی در فضای خارج از منزل را آموخت. ارنست نخستین ماهی اش را در سن سه سالگی گرفت و برای جشن تولد 12 سالگی اش یک اسلحه هدیه گرفت. مادرش به او عشق به موسیقی و هنر را آموخت. در مدرسه انگلیسی اش خوب بود. و برای روزنامه ی مدرسه مطلب می نوشت. او در سال1917 از دبیرستان فارغ التحصیل شد. اما به دانشگاه نرفت. او به شهر کانزاس رفت و به عنوان یک روزنامه نگار در روزنامه ی استار( ستاره) قلم زد. در آنجا مطالب بسیاری آموخت اما فقط پس از شش ماه به جنگ رفت. همینگوی و جنگ؛ همینگوی شیفته ی جنگ شد. او می خواست سرباز شود اما نتوانست. آن هم به خاطر دید ضعیف چشمش بود. در عوض در جنگ جهانی اول راننده ی آمبولانس شد و به ایتالیا عازم شد. در آنجا در سال 1918 زخمی شد. پس از جنگ به پاریس رفت. خواست در آنجا زندگی کند و در آن جا توسط نویسنده ی آمریکایی «گرترود اشتاین» به کارش تشویق شد. در دهه ی 1930 میلادی خبرنگار جنگ، در جنگ داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم شد. بسیاری از کتاب هایش در باره ی جنگ بودند. موفق ترین اثرش«ناقوس ها برای که به صدا در می آیند؟» بود که در سال1940 نوشته شد. و درباره ی جنگ داخلی اسپانیاست. رمان دیگر وی« وداع با اسلحه» است که درباره ی بیهودگی جنگ است. زندگی شخصی همینگوی: موفقیت همینگوی در نوشتن در موفقیت های مشابهی در زندگی شخصی وی انعکاس نیافت. او چهار بار ازدواج کرد. زن اولش در سال1927 از او طلاق گرفت. او فوراً دوباره ازدواج کرد و به شهر «کی وست» فلوریدا نقل مکان کرد. در آنجا از شکار ، ماهیگیری و شرب خمر لذت می برد، اما همچنین دچار افسردگی گشت. این مطلب کمکی به او نکرد تا این که در سال 1928 پدرش خودکشی کرد. سلامتی همینگوی خوب نبود و او تصادف های بسیاری کرد . دو ازدواج دیگر وی منجر به ناکامی شد،و دوباره شروع به شرب خمر کرد اما این بار شدیدتر و سنگینتر.در سال 1954دو سانحه هواپیما برایش پیش آمد.در اکتبر همان سال(1954)جایزه نوبل ادبیات به وی اعطا شداما به خاطر شدت بیماریش نتوانست شخصا آنرا دریافت کند. سالهای آخر حیاتش: همینگوی در سال های آخر حیاتش با مشکلات جسمی و الکل دست به گریبان بود. کم کم حافظه اش را از دست داد و دیگر نتوانست بنویسد. فرجام تلخ وی همانند پدرش شد و اودر روز یکشنبه 2 ژولای 1961با یک اسلحه خودکشی کرد. مترجم:زین العابدین چمانی30/10/1391 « اندیشیدن به تو زیباست»
اندیشیدن به تو زیباست و امیدبخش چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا زمانی که زیباترین ترانه ها را می خواند. اما امید برایم بس نیست دیگر نمی خواهم گوش دهم می خواهم خود نغمه سر دهم... ناظم حکمت-30سپتامبر1945 مترجم: احمد پوری یک شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : حسن سلمانی (...) سه نقطه، یعنی ادامه دارم؛ ( . ) یک نقطه، یعنی تمام شده ام؛ ( : ) دو نقطه، یعنی میان و زمین و هوا مانده ام! نیروانا جم چهار شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 9:25 :: نويسنده : حسن سلمانی روی سنگ قبرم بنویسید: در آرزوی اینترنت بدون سانسور و پرسرعت مُرد...! نیروانا جم چهار شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 9:16 :: نويسنده : حسن سلمانی این روزها شبیه جودی آبوت شده ام. برای بابالنگ درازی می نویسم که این روزها دیگر مرا نمی شناسد! نیروانا جم چهار شنبه 29 دی 1391برچسب:, :: 9:19 :: نويسنده : حسن سلمانی «اندوه...»
در این روزهای آفتابی زمستان اندوه من آیا برای حسرت بودن در جایی دیگر است؟ روی پل در استانبول با کارگران در آدانا در کوه های یونان در چین یا کنار زنی که دیگر دوستم ندارد؟ درد کبدم است یا بار دیگر درد تنهایی و یا این که از مرز پنجاه سالگی می گذرم؟ فصل دوم اندوهم آرارم آرام به پایان خواهد رسید اگر این شعر را تمام کنم یا کمی بهتر بخوابم یا نامه ای برسد و یا چند خبر خوش از رادیو... ناظم حکمت-1945 ترجمه:احمد پوری یک شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 12:12 :: نويسنده : حسن سلمانی «دلباخته» شاعر: فاضل نظری
ما را نه زری است، نی نثار سیمی
جز تحفه ی عجز بندگی تقدیمی
چون شاخ گلی، که خم شود پیش نسیم
از دوست سلامی و ز ما تسلیمی
***
امروز، رسیده فکر فردا کرده
فردا شده، لب به حیف دی وا کرده
ای بی خبران! چه برگ و ساز است اینجا؟
جز خجلت کرده و غم ناکرده!
با ما ستم است آشنایی کردن
آن گاه اراده ی جدایی کردن
هر چند که زندگی بود زندانت
مرگ است از او فکر رهایی کردن
زان پیش که گردم آشنای زنجیر
آزادگیم داشت هوای زنجیر
گفتند حدیثی از خم گیسویی
کردند اسیرم به صدای زنجیر
زین پیش که دل قابل فرهنگ نبود
از پیچ و خم تعلقم ننگ نبود
آگاهی ام از هر دو جهان وحشت داد
تا بال نداشتم قفس تنگ نبود
امروز نسیم یار من می آید
بوی گل انتظار من می آید
وقت است از آن جلوه به رنگی برسم
آیینه ام و بهار من می آید
تا کی به هوای خلد خوانی ما را
یا در غم دوزخ بنشانی ما را
عمریست ز بیدلی به خود ساخته ایم
یارب ز در خویش مرانی ما را
گزیده ای از دیوان بیدل دهلوی
گزینش: حسن سلمانی
یک شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 9:50 :: نويسنده : حسن سلمانی « رنج شديد بيمارى حسادت براى حسود » ارادتمند دوستان؛401 دلم کمی خدا می خواهد؛ کمی سکوت کمی دل بریدن کمی اشک کمی بُهت کمی آغوش آسمانی کمی دور شدن از این آدمها کمی رسیدن به خدا؛ ایستاده زیستن در دل خدا! نیروانا جم چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 9:30 :: نويسنده : حسن سلمانی خاک اره های کارگاه نجّاری؛ صدای ضجّه های درخت است...! نیروانا جم چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 9:28 :: نويسنده : حسن سلمانی چارلی چاپلین: آموخته ام که با پول می شود رختخواب خرید، ولی خواب نه؛ ساعت خرید، ولی زمان نه؛ مقام خرید، ولی احترام نه؛ کتاب خرید، ولی دانش نه؛ دارو خرید، ولی سلامتی نه؛ خانه خرید، ولی زندگی نه و بالاخره، می توان قلب خرید، ولی دوست خوب نه! نیروانا جم آسانسوری شده ام تنها، در برجی متروک که سالهاست بهانه ای برای اوج گرفتن نداشته است. به خانه ام بیا... خسته ام از این همه ایستادگی...! نیروانا جم چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 9:12 :: نويسنده : حسن سلمانی دیرگاهیست که تنها شده ام قصه در غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنند تا نبینم که چه تنها شده ام میرزایف سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, :: 14:21 :: نويسنده : حسن سلمانی موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |