|
الهه ی الهام
انجمن ادبی
می دونی ما الآن در چه حال زندگی می کنیم؟ ضد حال استمراری...! نیروانا جم دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : حسن سلمانی من رودخانه ای را می شناسم که با دریا قهر کرد و برای خودکشی، عاشقانه به فاضلاب رخت...! نیروانا جم دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : حسن سلمانی محبت چشمه ایست از جنس دور هم ارادت هم سلام از راه دور حسندوست یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 14:31 :: نويسنده : حسن سلمانی همیشه به یادت هستم، اما شاهدی ندارم؛ جز کوچه پس کوچه های خلوت دلم...! حسندوست یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 14:30 :: نويسنده : حسن سلمانی
به یادت هستم اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت پیدا کردنت، تمام دنیا را قدم بزنم. حسندوست یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : حسن سلمانی
«ابر، باران»
ابری نمی بارید
یا شاید زمستانی دگر نزدیک تر می شد!
در میان سال های پیر و جانفرسا
باز روزی از پی روزی دگر
باز فردا، باز فردا، باز فرداها
***
باران نمی بارید
امّا، من چه ناباور
میان این همه دیوار رنگارنگ
سکوت سهمگینم را شکستم
من چرا باور نمی کردم
نگاه معصیت بار زمستان را
که می سوزاند
معصومیت من را؟!
***
زمان آهسته می رفت و
زمین بیهوده می خندید
هوای سرد و بی روح زمستان را
کسی هرگز نمی فهمید!
نرگس عروجلو
انجمن ادبی الهه ی الهام-87
سه شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 12:26 :: نويسنده : حسن سلمانی همیشه به یادت هستم، اما شاهدی ندارم؛ جز کوچه پس کوچه های خلوت دلم...! حسندوست چهار شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 14:0 :: نويسنده : حسن سلمانی به یادت هستم اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت پیدا کردنت، تمام دنیا را قدم بزنم. حسندوست چهار شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 13:58 :: نويسنده : حسن سلمانی
« من بی من» به من نگاه می کنم به چشم هایی که کوهستان غم دارند به پلک هایی انگار برفی سخت رویشان مانده است، بالا نمی آیند! به گونه هایی که برای سیلاب داغ درد عجیب بی تابند و التیامی که آرزو دارد؛ حنجره ای زخمی با نام ؛ چکاوک دلتنگی - برای یک دفعه- سرفه کند و هقّ و هق بزند. به من نگاه می کنم، چه نقره هایی که می غلتند آرام و دزدکی از آسمان مختصرم تا مزرع گونه های گندمی رنگم به من نگاه می کنم؛ چه ساکت و صبور و چه عاشق و مسحور در دستمال دست می پیچم ژاله هایی که تنها برای تو اند. تویی که مثل من است چشمانت؛ پر از شبنم سرشار شعر غم تنها و بی همدم به من نگاه می کنم؛ من، گلی سرخم سر نهاده بر آغوش بارانم! سمیرا میرزا جانی عضو انجمن ادبی الهه ی الهام-87
« شعر نشکفته»
تویی، تو
همان شعر نشکفته در باغ خاطر...
تو والاترین واژه ی سبز بی انتهایی...
و طوفانی
آن دم که ویران کنی خانقاه دلم را
و من با نگاهی پُر از هیچ
و در انتظار نگاهی
دو نرگس برای تمنّای یک بوسه از گونه های افق
می فرستم
قسم می خورم باز
تو تنهاترین واژه ی سرخ شعری
که چون غنچه ای ناشکفته
تمنّای احساس داری و در انتظاری!
معصومه گودرزی – استاد زبان فارسی
سه شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 12:24 :: نويسنده : حسن سلمانی
زندگی گاهی لحظه های سحر انگیزی در برابرت قرار می دهد؛
سپاسش را به جا آور!
نیروانا جم
شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : حسن سلمانی
همیشه خواستنی ها داشتنی نیست و همیشه داشتنی ها خواستنی نیست.
نیروانا جم
شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 11:46 :: نويسنده : حسن سلمانی محبت چشمه ایست از جنس دور هم ارادت هم سلام از راه دور حسندوست چهار شنبه 19 آبان 1391برچسب:, :: 14:1 :: نويسنده : حسن سلمانی
سند اسمش به اسم یک نفر دیگر بود. و من وقتی عاشقش شدم، احساس کسی را داشتم که هیچ وقت منتظر خیانت معشوقش نیست، زیرا او سال ها پیش از عشق من خیانتش را کرده است...!
نیروانا جم
شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 12:8 :: نويسنده : حسن سلمانی
« هزار آینه»
دیرگاهی است که من منتظرم
بر لب چشمه ی عشق
عکسی از آینه ها می جویم
ردّ پای دلم آنجا پیداست
تو، هزار آینه در دل داری
و درست است که شاعر گفته:
« آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری»
تو، سراپای وجودی
من، سراپا همه خاک
تو، همان قبله ی نوری
من، در اعماق مغاک
مدتی سخت به دنبال توأم
و تو از من دوری
خلوتی می جویم
شاید این عقده ی کور
با نگاه سحرت باز شود!
معصومه گودرزی- استاد زبان فارسی
سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, :: 12:22 :: نويسنده : حسن سلمانی موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|
||
 |
تبادل
لینک هوشمند
