الهه ی الهام
انجمن ادبی

چهارم خرداد قصد سفر به شهر قزوین کردم با نیّت دستبوسی پدر و مادر و بیتوته ای یک شبه و یافتن آرامش گم شده ای  در آغوش امن کودکی هایم و شارژ روحی و روانی به لحاظ این که وقتی فقط یک لیوان آب به دست این پیرمرد و پیرزن می دهم تمام سعادت دنیا و آخرت را برای خودم و خانواده ام آرزو می کنند. یک بیمه نامه ی تضمینی و بدون خرج. یک سرمایه گذاری مطمئن برای آتیه. انگار نه انگار که تو هم سهمی در پیر شدن از پا افتادنشان داشته ای. و اصلاً به روی مبارکشان نمی آورند که غصبه ات را می خورند.

هم فال بود و هم تماشا. مجید خادم دوست هنرمند و عزیزم هم افتخار داد و همراهم شد. دور میدان ورودی قزوین -مینودر- تبلیغات نمایشگاه دوسالانه ی خوشنویسی قزوین را دیدیم و ذوق زده  و با پای پیاده خودمان را به «سعدالسلطنه» برای تماشای آثار خوشنویسی رساندیم.

سعادت بزرگی بود که همسفرم یک هنرمند خوشنویس و اهل دل بود. از دیدن هر تابلوی زیبایی به وجد می آمد و ریزه کاری ها و ظرافت های هرکدام را برایم بازگو می کرد. هر از گاهی هم طوری که من می شنیدم به خالق اثر احسنت و آفرین می گفت. به راحتی دستخط هنرمند مرد را از دستخط هنرمند خانم تشخیص می داد بدون آن که  اسم نوشته شده در حاشیه ی تابلو را ببیند. فضای سعدالسلطنه هم بسیار عالی و متناسب ساخته و پرداخته شده بود. استاد بزرگ شکسته نستعلیق« استاد کابلی» را هم از نزدیک زیارت کردیم و به بهانه سلام و احوالپرسی انگشتانی را که یک عمر در راه اعتلای این هنر زیبای و چشم نواز و روح پرور ایرانی قلم زده بود، لمس کردیم و در دل هزاران بوسه بر آن ها زدیم. پیش آقای خادم به قزوینی بودنم بالیدم.

خیلی دوست داشتم که دوستم را به دیدن مجسمه ی «میرعماد» هم ببرم که تنگی وقت اجازه نداد.

از خدا خواهیم توفیق ادب

چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:قزوین,حسن سلمانی,مجید خادم,مینودر, :: 16:6 :: نويسنده : حسن سلمانی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 65 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان